ندارم!

حوصله آپ ندارم!

واسه خودم نوشتم!

یکروز گفتم یک سال با تمام اتفاقایی که بود! امروز می گم راضیم,راضیم از این که قاطی یک بازی(از روزه اول گفتم بچه گانه) نشدم ! راضییم که کم نذاشتیم ! امروز که می گم بسه! هیچی کم نذاشتیم همه چیو مرتب کردیم و حالا می گیم ۱۰ روز! از روزه اول دنباله مجرم نبودیم!‌فقط خواستیم برنده باشیم! امروز هستیم بیخیاله همشون!خوشحالم از اینکه دیدم فرهاد جای جاش چقدر مرده! راضیم از اینکه اونقدر رک بودم جواب "نمی دونم" بشنوم!! همه این جریان تموم شد! همه چی سره جاش از طرفه ما درست نشسته بود که قرار شد تموم شه! خوشحالم چون تو یک جریانه احمقانه ام برندم! چون ضرری نه خودمون دیدیم نه گذاشتیم کسی ببینه! از کله جریاناتو اتفاقاو صحبتا و مشغله ذهنی تو این همه وقت ناراحت نیستم! چون نشون دادیم هیشکی مثه ماها نیس! اونقدر قشنگ بازی کردیم که نه مسخره بشیم نه بزاریم از طرفه ما ها چیزی بشه! نه لیلی به لالای کسی بزاریم نه بزاریم کسی از طرف ما کسه دیگه رو اذیت بکنه!نه منت سره کسی داریم نه ناراحتیم از تمام این چیزا! فقط می دونم قرار شد تموم بشه!همیشه همه راهه درستو غلطو می دونن مسله سره راه درسته! راضیم که راهه درستو انتخاب کردیم! اینا رو فقط واسه خودم نوشتم! هیچکسم نفهمید! فقط واسه خودمو این شهرآشوب! فقط!

-ازحرفی که زدم خوشم نیومد! واسه همین خط کشیدم!

همه!خوده من!

 نیک بنگری همه تزویر می کنند!نیک بنگری! نیک! همه ! می خور! همه تزویر می کنند! چون نیک بنگری همه تزویر می کنند!  شیخ و حافظ و مفتی و محتسب! همه تزویر می کنند!  تزویر می کنند! می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب! چون نیک بنگری همه تزویر می کنند! نیک بنگری! نیک !همه! تزویر! تزویر تزویر تزویر! این سالکان نگر که چه با پیر می کنند! می خور! تشویش وقت پیر مغان! همه تزویر می کنند!

همین!

ـ واحد سنجش بنزین!

ـ "هم میهنم" هوتوتو!

اندر حکایت فراغت!

تابستونم تابستونای قدیم! لا اقل آدم می دونس چی می کنه.به زور کلاس زبان, الاف,سروکله با اینو اون! عجب دورانی! آدم عذاب وجدان می گرفت تابستون تموم شده!(صرفا از این عذاب وجدان می گرفت که با عظم و اراده ای راسخ فلان کار و فلون کار! بعد آخرش هیچ کدوم! مختص یک سالم نبود! هرسال!(کلن ربطی به تابستون نداره,مهم تعطیلاته از هر نوعش!)) هرچی زمونه عوض می شه این یکیم عوض می شه! حالا عذاب وجدان می گیری که شروع شده.(البته که فرمالیتس!) ولی به هرحال ما هم قاطی مرغا! تابستونت مبارک!

ـ آقا از یه طرف می گن سیب بندازی هوا n تا چرخ می زنه! از یک طرف می گن قطاری که حرکت می کنرو سنگ می زنن! ای بابا! چه سنگی؟ چه چرخی؟!(اصلا این دوتا به هم هیچ ربطی نداشت!)

جشنواره آبرنگ

کیارنگ علایی(دبیر جشنواره):
"عکس فرزند سکوت و بی ادعای این زندگی است که از پس نگاه و تجربه و شهود و البته دانش,متولد می شود و خودش را می اندازد وسط این زندگی پرهیاهو.پیام عکس دعوت به زیبایی است.حتی در تلخ ترین عکسهای خبری باز این دعوت به نوع دیگر وجود دارد چرا که با آآگاهی بخشیدن به مخاطب همراه است و آگاهی نوعی از زیبایی است.
جذابیت عکس با هیچ رسانه ی دیگری قابل مقایسه نیست!"

 

پ.ن:اسم من همه جا تو "پ" بود در حالی که به ترتیب فامیل مرتب شده بود! همیشه فامیلمو همه اشتباه می کنن ولی این مدلیشو نه!
پ.ن: فهمیدم حتی آماتورم نیستم!
پ.ن:دمه اهوازیا گرم!(هم جایزه ها رو بردن هم سالونو ترکوندن!)

وبلاگ کیارنگ علایی(اخبار جشنواره)