پیام- پرسپولیس

دیروز صبح تقریبا 7:30 بود که از خواب پاشدم،قرار به یک روزه عادی بود که آخرش یکی از خاطره انگیزترین روزا تبدیل شد. تا ساعت 12 چندجا کار داشتم و دوندگی بود که آخرش به خیر گذشته بود. نزدیکای ساعت ۳ فهمدیم که کارت سازمان تربیت بدنی اومده،این یعنی من می تونم امروز که بازی پرسپولیس پیام  تو مشهد برگزار می شه رو کنار زمین باشم! از یک طرف وسوسه پرسپولیس بود و از طرف دیگه من نمی خواستم تجربه اولم بازی به این مهمی باشه!خلاصه نزدیکای ساعت ۵ بود که تصمیم گرفتیم با دو نفر دیگه که از اول قرار بود برای این بازی برن باشم ولی عکس نگیرم و یه جور تابلو ام نکنم که ناظر بازی گیر بده! ساعت ۸:۴۰ بود که به خاطر ترافیک پیچ ورزشگاه تو شاندیز بقیه راه و دویدیم که تو این فاصله نیکبخت گل اول رو زد! کلی آدم پشت درای ورشگاه مونده بودن که یهو همه جا ترکید! ساعت نزدیکای ۸:۵۰ بود که با کاور زردی که بهمون داده بودن وارد زمین شدم! اصلا تصور ورزشگاه از اون زاویه یک حس دیگه داشت بازیو زنده داشتی می دیدی ولی از نزدیکترین جای ممکن! ۸۰ درصد ورزشگاه ۳۰ هزار نفری برخلاف بازیای ابومسلم،پرسپولیسی بود و ۲۰ درصد باقی مونده با اینکه روبرو جایگاه بودن اما صداشون به هیچ جا نمی رسید! در کل من ذوق کرده بودم و کل بازی موبایل قرضی k510 تو دستم بود عکس می گرفتم!! بین دو نیمه بالاخره به آرزوم رسیدم و عابدزاده رو دیدم! .......... 4 دقیقه وقت تلف شده آخر بازی رو کنار نیمکت پرسپولیس که با گل کریم باقری جلو افتاده بود وایساده بودیم که با سوت داور عابدزاده از رو سکو اومد تو زمین و شروع به بقل کردن قطبی کرد! از اینجا یهو دوربینای برنامه های مختلف ریختن تو زمین و شروع کردن به مصاحبه و منم همینطور با موبایل واسه خودم عقده هامو برطرف می کردم! آخر بازیم یه نشست خبری بود که اونم واسه خودش جالب بود.در کل دیدن بازی اونم به خصوص پرسپولیس واسه اولین تجربه خاطره فراموش نشدنیی برام شد! ساعتای 12:30 بود که دیگه خونه رسیدم و از اونوقت بعلاوه دیدن خواب عابدزاده! واسه ان تا آدم ماجرارو تعریف کردم!

    

نگرانی های من!

خیلی جاها وقتی بالای منبر می رم حرف پراکندگی ذهنی رو وسط می کشم،علتشم همینه که خودم درگیرش می شم.البته یکم الان اوضاع بهتر شده،کلا خودم اینطوریه که وقتی شلوغ می شه سرم یا خودمو درگیره چیزهای مختلف می کنم بازدهیم بیشتر می شه،مثل وقتی قراره تو اتاق شلوغ درس بخونم! همین قضیه شلوغ کردن سر! باعث می شه از روتین شدن در بیام واسه همینم یکم دنیا واسم جذاب تر می شه. فقط بدیه این جریان اینه که تو خیلی چیزا در حد متوسط رو به پایین باقی می مونم یا زمانای بیشتر از حد معمول و باید هزینه بکنم که قاعدتا موضوع های مهمیه !فعلا دارم دنیارو اینطوری پیش می برم ولی می دونم باید یکجا این شلختگی رو ببروم و از این حالت آزمون خطاای در بیارم.  

جمعه های شاد!

قبلنا همه دنبال صحبتای حسنی تو ارومیه بودن و چند وقتیم بود علم الهدی قابل پیگیری بود,حالا داره امام جمعه شیرازم وارد رقابت می شه!

"خبرگزاری فارس:به گفته امام جمعه شیراز، همانگونه که خوردن غذا و آب روزه‌ را باطل می‌کند، بیان الفاظ ناشایست حین عصبانیت و خشم، عدم کنترل عصبانیت، نبخشیدن دیگران که حتی به روزه‌دار در زمانی ظلم روا داشته‌اند، نگاه کردن به هنرپیشه‌ و گوینده زیباروی تلویزیون، موجب ابطال روزه خواهد شد."

رانندگی!

وقتی عصبانی هستی خرکی رانندگی کردن حکم دیازپامو داره,حتی وقتی فوشو چشم تو چشم می بینی!

برکت علی سنتوری!

چند ماه پیش دنبال تعویض یک سنتور قدیمی با ساز دیگه بودم که اگه فروشنده ای موافقت می کرد ۲۵ تومن قیمت می زاشت! دیروز همون فروشنده ۴۴ تومن گرفت ازم! ممنون آقای مهرجویی!

عذاب وجدان گرفتم چیزی فروختم!

مردان پرسپولیس!

عجب فیلمی بود مردان پرسپولیس! تمام حواشی مثبت پارسال تا لحظه قهرمانی! با اینکه هیچ اشاره ای به مشکلات و اختلافات علارقم مستند بودنش نداشت اما بازم اونقدر نکات جذاب بود که فیلم تاثیرگذار باشه!.....درباره فیلمای جدی که به صورت مستند از فوتبال ایران ساخته شده هیچ کدوم جای آفسایدو نمی گیره! از اونورم"کدام استقلال,کدام پرسپولیس؟" ده نمکی جزو مزخرفترین فیلمای تو این موضوع بوده! فیلم مستند برانکو و فیلم مربوط به علی پروین هم موضوع های جالبی داره به خصوص فیلم "سلطان" باید جالب باشه به هرحال علی پروین نماد فوتبال لمپنیه! 

بازی

چشم شیدا منو به بازیه خاطرات مرگبار دعوت کرده بود! به گفته خودش "بازی به این صورته که سه تا از خطرناک ترین و مرگبار ترین خاطراتی که برای شما پیش اومده یا اینکه در حضور شما برای اطرافیانتون پیش اومده رو باید بنویسی!"

ـ راهنمایی بودم,شیفت بعد از ظهر! سره چهار راه دیدم یک موتور چراغ رد کرد و خورد به یک پیکان ,جفتشون افتادن اونور ماشین!خون از گوشاشون شروع کرد بیرون اومدن! تا مدرسه دستام می لرزید!

ـ از این جوجه های رنگی داشتم که شانسی یک ماهو نیمی زنده مونده بود اسمم داشت,جیقی!! داشت فرار می کرد پامو گذاشتم مسیرشو کج کنم کلش اومد زیره پام! 12 شهریور بود تاریخش یادمه!

ـ نمی دونم کی بود یه هواپیمای مسافربری بعد بلند شدن آتیش گرفته بود که خلبان هواپیمارو برگردونده بود رو باند همه هواپیمارو رو آسمون دیده بودن,من تو کف بودم!