سه نقطه!

تلفن رو زدم به برق! سوخت!

الکی!

امروز تو جمعی بحث سره IT شد منم شاکی که IT تو همه چی نقش داره! ولی وسطش کم آوردم! یعنی مثال عینی که رابطه مستقیم(مثلا می گفتن تو شعر!) و نشون بده تو ذهنم نیومد(بعدهاش زور زدم یافتم!) ولی داره همه چی می تونه ربط داشته باشه!

- فردای روزی که موبایلمو دزدیدن عینکمو گم کردم!................اسپند دود کن! 

خداحافظ رفیق!

رفتم کلانتری گفتم آقا موبایله منو با موتور و سلاح سرد دزدیدن! بعد یارو گفت اینوره پل یا اونوره پل! گفتم خوب اینوره پل! بعد دیدم مثه این فیلما عکس کلی آدم اینور پل تحت تعقیبه! اینا پلیس بودن زرنگن با دزدا خوب می جنگن! گفتن برو فلانجا مربوط به اینور پل!(ولی جاش اونور پل بود!) رفتم گفتن خونتون که اونجاست! باید بری فلونجا که مربوطه اونجاست! بعد گفتم خوب اونور پل دزدیدن! گفتن خوب اگه اونور پل که باید بری اونور پل!(اینجاها خدارو شکر کردم رو پل اتفاقی نیفتاده بود!)! بعد یجا خیلی دورتر رفتم کسی نپرسید اینور پل یا اونور پل چون تعطیل شده بود شاید شنبه بپرسن!

کلا نتیجه میگیریم شهر دو قسمته یا اینور پل یا اونور پل این دو تا هم به هم هیچ ربطی ندارن!

از ماله دنیا همین یه گوشی بود که دزدیدن! تو همون چند ثانیه یادم اومد اوووو چه جاهایی که باهام نبود! شوتایی که شد و زنده موند! قالب pat&Mat اش! از همه مهمتر دره پشتش که هی باهاش بازی می کردم!! سوار موتور شدن رفتن! اعتراف می کنم عاقلانه ترین کار,کاری نکردنه تو این شرایط چون همون سلاحه سردم فرهنگ خودشو می خواد!................. خولاصه الان من موندمو یک شارژره سونی اریکسون با یه فیش که یعنی سیم کارتت سوخته, نوشو بعدن بیا بگیر! با دو برگه که آقا گوشی با فولون سریال یافت شد ندا دهید! با تشکر!

ارشاد!

- یکی از وظایف انسان درس خواندن است!!

- کنکور تا سال ۱۳۹۰ حذف!

- اینا هیچ ربطی به هم نداشت!

معیار

چند روز پیش خبر‌ آوردن نشریه ای به اسم "معیار" تو دانشگامون مجوز انتشارش متوقف شد! ایده ی راه افتادن این نشریه توسط اونایی که قرار بود راه بندازن دقیقا انجام یک کاره جدید تو محیط دانشگاه آزاد بود به قول خودشون درافتادن با "جو مرده ی فرهنگی!". نشریشون قرار بود به تقلید از ستون آزاد با دیده نقد, تو مقطعی بیرون بیاد که هیچ نشریه ای تو دانشگاه آزاد تو این زمینه فعالیت نمی کرد. حتی پیگیر این بودن که بچه های گروه ما که اون ها هم قرار بود کاره متفاوتی بیشتر تو نحوه ی ارائه و فنی تا بحث محتوی انجام بدن به کجا پیش می رن. به هر حال انجام کاره جدید(بعضی وقتا فقط تو ظاهر) با دیده سنتی حاکم بر دانشگاهه ما,مسلما مخالفتایی رو از طرف مسئولین داشت چه در شماره اولشون که هر نهادی خودشو موظف به تذکر دونسته بود و چه در شماره دوم که توسط نهاد دیگه ای از طرف ریاست دانشگاه خواسته شده بود دیگه منتشر نشه( خواسته که نه!). سه هزار نسخه ی چاپ شده ی این شماره به شهر های دیگه ام رفته بود حتی یکی از مسئلین دانشگاه گفته بود این نشریه دست جاسبی هم رسیده( صحت خبر با خودش!) که گفته بودن مانعی برای فعالیت این نشریه تو دانشگاه آزاد وجود نداره.( این هم با خودش!) به هر حال دیروز خبر رسید قراره توقف انتشارش, توسط رییس دانشگاه لغو شد و حرف نهاد اعلام کننده!! قرار نیست به کرسی بشینه. اینکه تو این چندروز چه اتفاقی افتاده بود و این تناقض از کجا بوجود اومده بود و نمی دونم. درجریان گرفتن این موضوعاتم به خاطر آشنایی چندین و چند ساله ای با اونایی که اینو راه انداخته بودن(چاکریم!) بوده و یکم همکاری باهاشون .
_ هر کاره نویی همیشه مخالف داره درست تو محیطی به اسم دانشگاه که دیده سنتی با ماهیتش مغایرت داره. دیدی که هر دانشجو به نوعی باهاش درگیره.

پ.ن: دیروز برای اولین بار تاتر بازی کردم! تاتر نه میان پرده!

جاسوس های دریایی!

عجب موجوداتین این دلفینا!! ستون پنجمی های اجنبی! .........همینم خدمات IT !دنیا دسته IT ی! جنگ اطلاعاتی! اصلا موضوع کنترل پروژه: دلفین!

پ.ن: "خانه سبز" چقدر باحاله! دقیقا بعد ۱۰ سال!

فلانی!

ـ به سلام فلانی جان! خوبی؟ چه خبر؟ چی می خونی؟!!

ـ پس خوبه دیگه بابا کمکت می کنن! از طریق بابا رفتی دیگه!!!

ـ سلام به بابا برسون!

ـ بزرگیتون باشه چشم.

اینجانب همون فلانیه فلانی همینجا مکتوب اعلام می دارم در فوق لیسانس در رشته صنایع شرکت خواهم کرد و مسیر تحصیل خود را تغییر خواهم داد. امضا!

( دیالوگ گفته شده توسط معاون بانک صادرات ناکجا آباد بود به صورت کاملا زنده!)