مناسبت ۲!

همون مکان! تفاوت زن و مرد!

جشنواره آبرنگ

کیارنگ علایی(دبیر جشنواره):
"عکس فرزند سکوت و بی ادعای این زندگی است که از پس نگاه و تجربه و شهود و البته دانش,متولد می شود و خودش را می اندازد وسط این زندگی پرهیاهو.پیام عکس دعوت به زیبایی است.حتی در تلخ ترین عکسهای خبری باز این دعوت به نوع دیگر وجود دارد چرا که با آآگاهی بخشیدن به مخاطب همراه است و آگاهی نوعی از زیبایی است.
جذابیت عکس با هیچ رسانه ی دیگری قابل مقایسه نیست!"

 

پ.ن:اسم من همه جا تو "پ" بود در حالی که به ترتیب فامیل مرتب شده بود! همیشه فامیلمو همه اشتباه می کنن ولی این مدلیشو نه!
پ.ن: فهمیدم حتی آماتورم نیستم!
پ.ن:دمه اهوازیا گرم!(هم جایزه ها رو بردن هم سالونو ترکوندن!)

وبلاگ کیارنگ علایی(اخبار جشنواره)

پای صحبت یک پاسور فروش!

اصلانم بحث پاسور نبود! آدمارو با موبایلایی که داشتن تقسیم بندی می کرد! جزو افتخاراتشم دو تا داداشای بزرگش بودن که یکی N70 داشت یکی K750! به هرحال آخر همون چند دقیقه صحبت راضی شد پاسور ۵ تومنو ۳ تومن (قیمت خرید)  بده ! ولی من که پاسور نمی خواستم!!

                                 

قهر فردوسی!

مثلا بزرگداشت فردوسی(تولدش!) تو طوس بود! شرو نشده تموم شد! همه منتظر شروع برنامه بودن ییهووو بارون همه چیو به هم ریخت!  این یکی از باد و باران یافت گزند! 

 

شان فردوسی این نبود! همونطور که شان اخوان ثالث اون یه تیکه قبر یک گوشه افتاده نیس!

نمایشگاه+ اسدلا یکتا

بزرگترین رویداد فرهنگی کشور درحالی برگزار می شد که دانشگاه من هیچ نقشی توش نداشت! حتی شرکت! به هرحال من مدت هاست تصمیم گرفتم تو هیچ ضمینه ای وابسته به دانشگا نباشم! شاید حتی درس!
درسته به گفته خیلیا مثه هر سال نبود و بودن تو مصلی و نبود غرفه ی نشریات ناجور ضدحال می زد! ولی واسه منی که ۲ سال پیشم تو محل دائمی نمایشگاها نمایشگارو دیده بودم هنوز اونقدر جذاب بود که حتی سختی مصلاشم به چشم نیاد! ولی خودمونیم درسته بازم استقبال شده ولی جاش به درد نمی خورد!  جو حاکم واسه این نمایشگاه از تو قطار بگیر که یک قطاره دانشجویی شده بود تا اونجا که با چشایه خودم دیدم حتی بچه های دبستانی با هم قرار گذاشته بودن بیان نمایشگاه و مردمی که از همه ایران جمع شده بودن خیلی جوه جالبی بود! به هر حال همین چوبایه از درخت بریده شده اونقدر ارزششو داره که ملت از همیه ایران پاشن بیان! رفیقه بی کلک کتاب!
از حاشیشم که یه لباس شخصی گیر داد از کجا عکس گرفتی با موبایلت (از آنجا! کاریه؟), تا دوست از تبریز اومدمو ,تاتر خیابانیو, آنتن دهی مزخرفو!, گرمای خفن و دیدن "اسدلا یکتا" تو برگشت که داشت سیگارفروشی می کرد(بازیگر قد کوتاهه قدیمی که تو کلی از فیلما بازی کرده بود حالا به قول خودش واسه خرج زندگی دکه سیگار فروشی داشت!)میدونستم داره ولی دیدنش جالب نبود!

 

پ.ن : اگه حتی دانشگامونم می برد من بازم با بابام می رفتم! بابام بهترین رفیقمه!

خلاف رو عشقه!

 غیرمجاز یعنی محبوب! یارو تو تاکسی می گفت اگه این آهنگ وایسا دنیای رضا صادقی تو ایران مجوز می گرفت می ترکوند! خیلی با حالا!