سالروز

می گن روح عادت داره از بدن بره و برگرده!(تو کتاب بینش می گفت!) و اگه خواست می تونه برنگرده!بعد می شه مرگ حقه چون پایانه یک اغاز حقه! پایانه یک آغاز حقه چون این دو درقبال هم معنی پیدا می کنن! ولی از دست دادن فرق می کنه! دو صحنه امکان نداره یادم بره! وقتی جلوی خودم دیدم یک چهره چطوری کبود شد,کبود شد,کبود شد, و یک بار تموم شد ولی دوباره از اول شروع شد! یکیم وقتی ردیف اول,لبه قبر وایساده بودم و دیدم چطور گوله گوله خاک آخره یک زندگی شد!...........یک دفعه یاده این چیزا افتادم!

نظرات 2 + ارسال نظر
نگار شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:40 ب.ظ http://no-strange.blogspot.com/

گفتی عکاسی می کنی؟ عکس های منم ببین ... من حرفه ای نیستم .

دختر تابستون سه‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:13 ب.ظ http://www.dokhtaaraak.blogfa.com

۴ خط بیشتر ننوشتی ولی همین ۴ خط اشکم رو در آورد.......آره می دونم سخت بود وحشتناک هم سخت بود...............حالا می دونی من یاد چی افتادم؟.........یاد روز هفتم..............وقتیکه روبروی قبر وایستاده بودم و دنبال کسی می گشتم که نبود...یعنی دیگه نبود....کجا بود؟زیر خاک......یه جای تنگ و تاریک.........یاد لحظه ای افتادم که عکسی با ربان سیاه سر یه خاک بود وقتی عکس رو دیدم و خودش رو ندیدم یهو بغضم ترکید..............برای من سخت بود ولی برای تو سخت تر...........یاد روزی افتادم که دستاش رو فشردم و بوسیدمش و اولین سلام رو بهش گفتم و بعد به این فکر کردم که چرا خدافظی آخر کنارش نبودم.......حالا اون اشکایی که داشتم می ریختم نمی دونم خیلی دلیل داشت....به خاطر نبودنش به خاطر اینکه براش دلتنگ بودم به خاطر اینکه بی خبر رفت........نمی دونم به خاطر خیلی چیزا بود.............پیمان می گن مرگ حقه هر آدمیه.....شنیدی می گن طوری زندگی کن که هیچ وقت خاطره ی با تو بودن رو از یاد نبرن..........درست مثل مامان بزرگ .....اونم همینطوری زندگی کرد............. و الان هم شد جزو خاطرات ولی جزو خاطراتی که همیشه به بهترین شکل تو ذهن آدم می مونه.......هیچ وقت نمی شه فراموشش کرد..........می دونم لحظه های سختی رو گذروندید.....سخته آدم کسی رو که دوستش داره در حالت سختی ببینه و بعد ببینه که آروم آروم داره خدافظی می کنه..........سخته ببینی کسی رو که دوستش داری دارن می ذارن زیر خاک و این خاک میشه خونه ی اون....بقیه ی زندگیش...می دونم همه اینا سخته................ولی پیمان با این همه خوشحال باش....خوشحال باش چون مامان بزرگ با عزت موند و با عزت هم رفت.............چیزی که باید بهش افتخار کرد و من به شخصه بهش افتخار می کنم.....................همه دوستش داریم و تو یاد همممون می مونه.............ببخشید اگه زیاد حرف زدم
روحش شاد و یادش گرامی..........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد