س.ح!(مخفف اسمش بود!)

از دست دادن اصلا جالب نیس! به خصوص اگه این از دس دادن از طریق مرگ باشه! به هر حال مهمون ناخوندهی پست قبلی بعده ۴ روز خدافظی کرد!......................

بچه سرراهی!

دیدم صدا گربه میاداا!!! الکی الکی صاحابه بچه گربه شدیم! البته هنوز چشاش باز نشده ولی خوب نرسیده از ما بیشتر تحویلش می گیرن!(حسه حسودی نبودا! من راضیم!)

  

جدیدا احساس می کنم یک فاکتور اضافی به اسم زمان وجود داره!!

اول فرض می کنیم الان یک هفته پیشه! پس لابد باید از وسط شهر بادگیرا عید و تبریک بگم!

سال ۸۵ سال جالبی نبود! سالی که تجربیات تلخش بیشتر از شیرینش بود. تجربیات تلخی که بعضی وقتی می گم شاید واسه ما زود بود!ولی همین الانم راضی بودم تو تمام اون شرایط بودم و اون اتفاق نمی افتاد! ولی ما خرده به کاره اوستا کریمی که چرخو می گردونه نمی گیریم!به قول بعضیا قسمت! 

از یه طرف اصلا احساسه پیشرفت نمی کنم!احساس می کنم یه جا وایسادم!البته که از جهاتی طبیعیه ولی خوب مهم اینه که پیش این آقا خوکه اینطوری نشیم!

اوله سالی چه نقی زدم! بی خیال!

?Under what

بزرگترین ضدحال می تونه Under Construction بودن بلاگ اسکای باشه! اونم دمه عیدی.........مرسی عیدی!

ناله!

ـ حال و حوصله ندارم!
ـ با اینکه باید درس بخونم ولی نمی خونم!
ـ اینقدر دوروبرم بچه زیاد شده که جدیدا دارم یاد می گیرم از یک سری آدما بدم بیاد!(دوتا برادر گوشت همو می خورن ولی استخونه همو دور نمیندازن!بی مرفتا!)
ـ شنیده بودیم کسی از دانشگا چیزی یاد نمی گیره!این دفه دیدیم!
ـ می خوام تو یک جلسه که چنتا جمعا حرف بزنم!می گن نخند خطرناکه!(بدبخت به ریشه تویی که گفتی نخند خندیدم!خوبشم خندیدم!)
ـ احساس می کنم دارم آدم مزخرفی می شم! شایدم هستم.
ـ به دوستایی که دوروبرمن افتخار می کنم!

همدردی

فردا و پس فردا و فرداش کنکوره فوق لیسانسه! کلا واسه بلازدگانه کنکور دعا می کنیم!