بهشت رضا!

تو بهشت رضا که قدم می زنی معمولا لحظه های تکی و می بینی، ترسی آدمو می گیره که مبادا تمامه این اتافاقها واقعا وجود داره! مادری که سنگ قبر حک شده ی "بهترینم، محمد افضلی" رو برای بچه 8 سالش انتخاب می کنه! 

حمل و نقل!

نمی دونم تاکسی و راننده تاکسی چه نقش ممی تو زندگیم داشته که ۹۹٪ مثالم از راننده تاکسی و اتفاقای توی تاکسیه! آخرش یک کتاب با اسم داستانهای منو تاکسی می نویسم!!

همزمان کار!

من موندم این دخترا چطوری n تا کارو هم زمان انجام می دن! عمرا که همین نادر شاه چهاراه شهدا م می تونست همچین کاری و بکنه!

سفرنامه قوچان

 چهارمین بارم بود که می رفتم ولی این دفعه به نیت عکس رفتم! البته که یک بار دیگه ام به نیت عکس با دوربین آنالوگ رفته بودم  و یک شب وسط کوهی خوابیدم که همش فکر می کردم اگه زلزله بیاد من رسما مفقود الاسرم چون هیچکی نمی دونست من اونجام! ( ۲ساعت تا قوچان رفته بودم،۲ ساعت تا یک روستایی،۲ ساعت با الاغ به محل ییلاق قشلاق اهالی اون روستا)!  اینسری جاهای خیلی بیشتر و دیدم، سرچشمه رود اترک، چنتا امام زاده ، دیدن کوره های آجرپزی و مراحل پخت آجر، سلمونی کنار خیابونی و ... در کل تجربه جالبی شد! بنده خدا رفیقمم کلی زحمت کشید تا جایی از قلم نیفته واسه دیدنه قوچان! ............ عکسارو که نگاه می کنم مشکل پیدا کردن زاویه رو تو خودم می دیدیم و اینکه نگاه گزارشی پیدا کردم! علتشم اینه یه مدت کمتر واسه خودم عکس گرفتم و فقط گزارش از فلان چیز، پشمدان چیز بوده!

شهر

هر لحظه دوست دارم پامو یک قدم از شهر بزارم اونور! خیلی تریپ شاعرانه فقط یک بطری آب سرد بدن دستم حتی بگن بدو بچر وسط این درختا! یجوری یک قدم فقط پامو بزارم اونور! حداقلش اینه از شر رانندگی پلنگی خلاص می شم! ۲تا شبدر ۴ پر می زارم کنج لبم و با اونور دیگشم سوت بلبلی می زنم! مثل مرد!

حوس امروز!

حوس کردم برم برای دومین بار سیگار از یک مغازه بگیرم و شروع کنم به کشیدن، باور کن!

درگوشی!

چه کسی تو گوش تو خوند که اونورا خبریه؟!